یکی از غلطهای املایی که جا افتاد «پَ نه پَ» بود که درستش میشد «پَه نَه پَه». حالا به این بهانه، یادآوری چند نکته:
در املای فارسی، کلمهای که به مصوت کوتاه کسره و فتحه ختم شود، «ه/ـه» میگیرد، مثلا:
برای کسره: خانه، میکده، نامه، سمانه، قورباغه
برای فتحه: نه، په (شکل گفتاری «پس»)
کلمهای هم که به مصوت کوتاه ضمه ختم شود، «و» میگیرد، مثل: کماندو، پادو، رو (شکل گفتاری «را»)
خلاصهاش اینکه در املای فارسی، کلمهای نداریم که آخرین حرفش فتحه، کسره یا ضمه باشد
پن۱: این حرفها دربارهی واژههایی درست است که «مصوت کوتاه» جزء خود کلمه باشد؛ مثلا، در عبارت «کتابِ من» کسره جزء «کتاب» نیست و «کسرهی اضافه» است، پس نباید نوشت «کتابه من» اما در عبارت «خانه من» کسره جزئی از «خانه» است و به همین خاطر، مینویسیم: «خانه»، نه «خان ِ»
پن۲: در فارسی گفتاری، به جای «است»، «کسره» میآید: این کتاب من است/این کتاب منه (املای غلط: این کتابه منه). در این حالت هم بنا به عرف، به جای «کسرهی جانشین است»، «ه/ـه» میآید
در املای فارسی، کلمهای که به مصوت کوتاه کسره و فتحه ختم شود، «ه/ـه» میگیرد، مثلا:
برای کسره: خانه، میکده، نامه، سمانه، قورباغه
برای فتحه: نه، په (شکل گفتاری «پس»)
کلمهای هم که به مصوت کوتاه ضمه ختم شود، «و» میگیرد، مثل: کماندو، پادو، رو (شکل گفتاری «را»)
خلاصهاش اینکه در املای فارسی، کلمهای نداریم که آخرین حرفش فتحه، کسره یا ضمه باشد
پن۱: این حرفها دربارهی واژههایی درست است که «مصوت کوتاه» جزء خود کلمه باشد؛ مثلا، در عبارت «کتابِ من» کسره جزء «کتاب» نیست و «کسرهی اضافه» است، پس نباید نوشت «کتابه من» اما در عبارت «خانه من» کسره جزئی از «خانه» است و به همین خاطر، مینویسیم: «خانه»، نه «خان ِ»
پن۲: در فارسی گفتاری، به جای «است»، «کسره» میآید: این کتاب من است/این کتاب منه (املای غلط: این کتابه منه). در این حالت هم بنا به عرف، به جای «کسرهی جانشین است»، «ه/ـه» میآید
لایک
پاسخحذفازون لایـــــــکــــــای گـــــــــــــودر
نه از لایکای فیسبوک.
عزیز دل برادر بر مبنای همین نوشتۀ خودت، املای «مثه» اشتباهه.
پاسخحذفچون مثلاً «خان» یه چیزیه و «خانه» یه چیز دیگه. اینجاست که کسره را جزئی از همین کلمه محسوب میکنیم؛ یا مثلاً در کلمۀ قورباغه، کلمۀ «قورباغ» معنی نداره و اون کسره جزئی از کلمهست تا کلمۀ «قورباغه» درست بشه.
اما شکل گفتاری مثل (همون مثه که خودت گفتی) هیچوقت به تنهایی استفاده نمیشه که یک کلمه محسوب بشه و همیشه باید یک کلمه بعد از مثل وجود داشته باشه که کسره لازم داشته باشه. به عبارت دیگه کسره جزئی از کلمۀ مثل نیست که در خلاصهش هم باشه.
پس به نظر میرسه که شکل نوشتاری خلاصۀ کلمۀ مثل، باید مث باشه.
در ضمن اینکه مث اغلب با یه تشدید روی ث تلفظ میشه، از این دید هم شاید چسبوندن ه به ث اشتباه باشه.
شاید من اشتباه میکنم. اما این قانون که «در املای فارسی، کلمهای نداریم که آخرین حرفش فتحه، کسره یا ضمه باشد» رابطی به کسرهای که در انتهای کلمۀ مثل گفته میشه نداره.
خوب شد اینو گفتی که یه کم قضیه رو باز کنیم.
حذفبحث من خیلی پیچیده نیست. همونطور که خودت گفتی، برای اینکه بفهمیم «کسره» جزئی از کلمه هست یا نه، یه آزمایش ساده داریم: کسره رو حذف میکنیم، اگه معنی کلمه سر جاش موند، پس «کسره» جزء کلمه نیست. حالا دربارهی «مثه»: کسره رو حذف میکنیم میشه: «مث» (با انتهای ساکن). توی «فارسی گفتاری» همچین کلمهای نداریم چون «مثه» همیشه در جایگاه «مضاف» قرار داره (یعنی «نحو» فارسی اینطور ایجاب میکنه). بنابراین میشه فهمید که کسره جزئی از کلمهاس به این دلیل که حذف کسره، معنی کلمه رو عوض میکنه یا از بین میبره.
دربارهی «مثل ِ» اینجوری نیست چون «مثل ِ» با حذف کسره معنیش رو از دست نمیده. «مثل» (برعکس «مثه») لازم نیست همیشه «مضاف» باشه، مثلا توی این غزل مولوی:
پیش کش آن شاه شکرخانه را
آن گهر روشن دردانه را
آن شه فرخ رخ بی «مثل» را
آن مه دریادل جانانه را
خلاصه اینکه «مثه» شکل گفتاری «مثل» است اما «مثل» و «مثه» جایگاه نحوی یکسانی ندارن و قواعد یکی بر اون یکی همیشه صدق نمیکنه
پن: یه چیز دیگه رو هم بگم. برای رسمالخط استدلال صددرصدی نداریم و اغلب میشه استدلال مخالف آورد، صرفا باید ببینم کدوم طرف رو میشه قاعدهمندتر کرد.
نظر من در مورد "مثل"
حذفخانه، میکده، نامه، سمانه، قورباغه، مثه (شکل گفتاری «مثل»)
همه ی این مثال های شما بجز "مثه"، برای چسبیدن به کلمات دیگه از "ی" استفاده میکنن. چون انتهاشون "ه" داره و نمیشه "ِ" اضافه کرد. اما برای "مثه" این کار رو نمیکنیم. چرا؟ چون این نوع نگارش برای "مثل" غلط هست و نگارش صحیح شیوه ی گفتاری اون همون "مث" هست که با اضافه کردن یک "ِ" به کلمه ی بعدی خودش میچسبه. مثلا میگیم "عموزاده ی من، اما نمیگیم "مثه ی من". از طرف دیگه میگیم "مانندِ من" همونطور که میگیم "مثِ من" .
پ.ن: دیگه دستور زبان فارسی رو درست تو ذهنم ندارم که به جای "چسبوندن" از واژه ی مناسب استفاده کنم. (نمیدونم آیا مضاف و مضاف علیه میشه یا چیز دیگه)
به نظر شخصی من مهم اینه که مث و مثه و هر کلمۀ دیگه را همه به یک شکل بنویسن و اینم جز با قاعدهدار کردن نوشتن که باید در سطوح بالای فرهنگی انجام بشه امکان نداره.
حذفمن بیچاره شدم از بس به اطرافیانم گفتم که مثلاً ننویسن «منه احمق»! و کمتر کسی هم رعایت کرده. با اینحال اگه نوشتن قاعدهمند بشه و بگن نوشتن به شکلی که الان میگیم اشتباهه استاندارده، من شخصاً باهاش مشکلی ندارم.
به عنوان شخصی که حوزۀ کاری من کامپیوتره و نه ادبیات، میدونم که ما چه ضربۀ بدی بخاطر آشفتگی نوشتارها به کارهای سیستمی ما وارد شده و میشه؛ از یه جستجوی ساده بگیر تا تولید نرمافزارهای آموزشی و پردازشی و ترجمه و غیره. همه جا یکی از دلایل عقب موندنمون استاندارد و یسکان نبودن نوشتههامونه.
یکی دیگه از مواردش ی هست که ه آخر اضافه میشه و حداقل به سه صورت نوشته میشه: ۀ - هی - هء
و شکل اول خودش میتونه به دو شکل نوشته بشه یکی بصورت تک حرفی و دیگری به صورت دو حرفی
ما به استاندارد نیاز داریم. همون قائدهمندی که خودت گفتی.
شنگول، موافقم. اصل بحث من هم همین بود. شاید یکسانسازی رسمالخط تا ۵۰ سال پیش، صرفا یه دغدغهی آکادمیک برای اهالی ادبیات بود (که خود این حرف چندان قابلدفاع نیست) اما به هرحال، الان دیگه اصلا اونجور نیست (نمونهاش هم درگیر شدن تو و همکارهات با مسئلهی رسمالخط). با همهگیر شدن و مهم شدن مسئلهی «جستجوی نرمافزاری» دیگه نمیشه گفت مسئلهی رسمالخط یه مشکل شیک و آکادمیکه
حذفمخم ترکید!
پاسخحذفسپاس
پاسخحذفحالا اگه فهمیدن!
پاسخحذفاون «مثه» رو فقط اشتباه گفته بودی.
پاسخحذفیعنی با استناد به همون حرفای خودت هم اگه بخوایم بگیم، کسره جزیی از کلمه نیست. و باید نوشت: «مث روز اول» به فرض.
فرستنده: لیند
پاسخحذفایمیل: lind_mq@yahoo.com
در مورد «مثلِ» (مثِ) اشتباه کردید. اسندلال کردید که اگر ه رو برداریم کلمه دیگه معنا نداره، در حالی که کلمه با ه هم معنا نداره و فقط شکل مثله شدهایه از یک کلمهی دیگه، که یک کسرهی اضافه هم بهش تزریق کردهن.
در مورد این که کدوم شکل از گفتار و نوشتار صحیحتره، معمولاً به نحوهی بیان و نگارش بزرگان ادبیات استناد میشه؛ و به نظر من برای این کلمه همین استدلال بس که زندهیاداحمد شاملو (در کوتاه و شکسته نوشتن کلمات دستی داشت) اون رو به صورت مث نوشته:
تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه،
تو بزرگی مث شب
تازه وقتی بره و مهتاب و هنوز
شب تنها باید راه دوری رو بره تا دم دروازهی صبح
مث شب گود و بزرگی مث شب (و در ادامه هم با همین تکرار همین کلمه تکرار شده)
در ضمن فرمودید که مث نداریم، ولی مثل و مثه داریم. اشتباه فرمودهاید! «مث که» خیلی عجله داشتهاید قربان!
با رسمالخط شاملو ناآشنا نیستم اما مسئلهی رسمالخط کمی متنوعتر است از ویرایش صوری و زبانی و...؛ مثلا، در ویرایش زبانی میتوانیم با مسامحه، «زبان معیار» تعریف کنیم (استدلال شما دربارهی «تمسک به بزرگان ادبیات» بیشتر برای ویرایش زبانی کاربرد دارد نه رسمالخط. نحوهی نگارش اغلب بزرگان فارسی هنوز ماندگار مانده اما رسمالخطشان نه؛ مثالها فراوان است.) یا در ویرایش صوری، میتوان به یکی از شیوهنامههای موجود داخلی یا خارجی بسنده کرد. اما چیزی به اسم رسمالخط معیار نداریم و مخالفتها فراوان و متنوع و گاه متضاد است (هنوز حتی بر سر جدا یا سرهمنویسی به توافق نرسیدهایم. حتی بر سر نوشتن خود کلمهی «رسمالخط» هم توافقی وجود ندارد!)
حذفپیشتر گفتم که برای رسمالخط، هیچ استدلال صددرصدی نداریم و برابر هر عقیده، میشود استدلال مخالف آورد. صرفا باید ببینم کدام طرف قابلیت دارد «قاعدهمندتر» شود.
استدلال شما مرا قانع نکرد. بله، ما در فارسی «مثکه» داریم اما «مث» نداریم. «مثکه» واژهای ترکیبی و مستقل است شبیه «اینکه»، «آنکه»، «آنچه»، «چراکه» و... ؛ اجزای واژههای ترکیبی الزاما معنیدار نیستند.
با مثالی دیگر، شاید بحث واضحتر شود؛ مثلا، ما از ترکیب «از+این» کلمهی خلاصهشدهی «زین» را ساختهایم. اما از اینکه کلمهی «زین» را داریم، نمیشود نتیجه گرفت که کلمهی «ین» هم در فارسی وجود دارد. از این دست نمونهها در فارسی فراوان هست.
بنا به این دلیلها، از اینکه کلمهی «مثکه» داریم، نمیشود نتیجه گرفت که «مث» هم در فارسی وجود دارد.
پن۱: از زمان آخوندزاده تا امروز، رسمالخط فارسی محل دعوای جدی بوده. پس مطمئن باش برای تصحیح رسمالخط هیچ عجلهای در کار نیست :)
پن۲: نکتهی امیدوارکننده این بود که ظاهرا کسی با اصل مطلب مخالف نیست و همهی دعوا سر «مثِ» و «مثه» است. اگر اصل مطلب را قبول داشته باشیم، میشود از این یک مثال جزئی گذشت. نهایتش اینکه عدهای مینویسند «مث»، عدهای «مثه» که چندان اهمیتی ندارد چون ظاهرا، نمیشود «سلیقه» را از رسمالخط حذف کرد. فقط باید مراقب باشیم «سلیقه» را با «قاعده» قاطی نکنیم.
بههرحال، ممنونم از نوشتهات. خوشحال میشم نظرت رو بدونم.
مثه رو اینجوری نمی نویسن، مثلا جمله "مث سگ" درسته، نه مثه سگ!
پاسخحذفاصلا با نظرت در مورد "مثه" موافق نیستم، کلمات در گفتار تنها در دو صورت "ه" چسبان می پذیرند: 1-کلمه در گفتار نکره باشد، مثال: اون دختره، یا اون پسره... 2-در گفتار به معنای "است" باشد، مثال این کتاب منه!
پاسخحذفکلمه مثل هم در گفتار "مث" گفته می شود، بنابراین جزو دو مورد بالا نیست، اصلا هم مهم نیست همیشه مضاف واقع شود یا خیر، هر کلمه ای هرموقع مضاف واقع شود نمی تواند "ه" چسبان بگیرد...
ممنون می شم کمی انتقادپذیر باشید
قاعدهای که گفتی درست است اما جامعیت ندارد. بهتر است بگوییم که «کلمههای فارسی به مصوت کوتاه ختم نمیشوند و باید به «حرف» ختم شوند.» مثل «په»، «نه» و... این کلمهها نه نکرهاند و نه معنای «است» در آنها نهفته است و به دلیل قاعدهای که گفتم، «ه» گرفتهاند
حذفبالاتر گفته بودم که مثال «مث» و مثه» اهمیتی ندارد و برای همین از مطلب حذفش کردم چون حواسها را از اصل موضوع پرت کرده بود. همین که اصل مطلب را بپذیریم کافیست و آن مثال جزئی اهمیتی ندارد.