انسان و مصنوعات انسانی جزئی از طبیعت اند اما در اینجا، فعلا، «طبیعی» را در برابر «مصنوعی» به کار میبرم؛ البته «مصنوعی» نه به معنی منفی که صرفا به معنی «مصنوع انسان». همیشه چیزهای «مصنوعی» را به «طبیعی» ترجیح داده ام. به جای گشت و گذار در دل طبیعت و گوش دادن به صدایش، ترجیح میدهم سوار ماشین، دور شهر بچرخم و موسیقی گوش کنم؛ به جای کشف دریاچهای دورافتاده و محصور در دل جنگلها و کوههای بکر، ترجیح میدهم شهرها و تمدنهای دیگر را کشف کنم. هنگام طبیعتگردی و پیدا کردن جاهای «بکر»، همیشه این احساس و هیجان هست که «تا به حال، پای کمتر انسانی به اینجا رسیده». برای من، این حس بیشتر ناخوشایند است تا خوشایند. شاید گمان کنید سبب اینکه مصنوعات انسانی را به پدیدههای «طبیعی» ترجیح میدهم، این است که انسانها را دوست دارم. اما نه، برعکس، ترجیح میدهم در شهر، با آدمها کمترین مواجهه را داشته باشم. حوصلهی تعصبهاشان را ندارم. حالا شاید خود این حرفها محصول زندگی شهری است و اگر جایی غیر از شهر بزرگ میشدم، طور دیگری از آب درمیآمدم. ولی خب، حالا که این طور نشده است. شاید متهم شوم به اینکه اسیر شهرینشینیِ خودخواهانه و بزدلانه و لوس هستم و نیز، گرفتار نفرتم، نفرت از همنوعان. البته تلاش خواهم کرد بی آنکه مغرور شوم یا دیگران را خوار بدارم، این «اتهام»ها را بپذیرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
لطفا «ناشناس» نظر ندهید