برای من که انگار برعکس بود: با امیدِ بادوم میذاشتیش تو دهنت، و وقتی گندش در مییومد، هم حالت گرفته میشد، هم مجبور بودی تخمه و پوست و گند و امید رو با هم ببلعی. بچههای جنگزده.
ياد يه فيلم جنگي افتادم...از اين فيلما كه همش حاجي داره توش و اينا... تو چادر نشسته بودن داشتن كمكهاي رسيده به جبهه رو تقسيم مي كردن... يه كيسه بادوم خام...يه يادداشت... "ننه جون...بخور نوش جونت...ببخشيد اگه گوشه هاش كنده شده...يه ذره از هر كدوم خوردم كه يه موقع كام شما تلخ نشه..."
اینقدر مطالبت زیبا و دوست داشتنیه که اگه بخوایم نظر بدیم باید همیشه بگیم که "واقعا عالیه". اگه همیشه اینو بگیم، خیلی کلیشه ای و لوس میشه. برای همین اکثرا مواقع نظر نمیدیم. اینو فقط در جواب کامنت "زنی که من باشم" نوشتم. شاد و پیروز باشی.
اِ؟ پس علاقه دارید به یهسری از کامنتها جواب هم بدین...من فکر میکردم که همچین علاقهای وجود نداره...خب کاری نداره که: هر اِن تا کامنت، یه کامنت طولانی تو بلاگ خودتون بنویسید و جوابهاتون رو به اونهایی که میخواید بدید. اینجوری مثلن: پاسخ کدئین به فلانی: ... / ... / ... پاسخ کدئین به بهمانی: ... / ... / ...
خلاصه حیفه کسی باشید که به عکسالعملنشوندادن به کامنتها اعتقاد داره، ولی این لذت انگیزهبخش رو به مخاطبهاش نمیده.
خیلی اهل قرص و دارو نیستم ولی کدئین قرص محبوبمه!بلاگت یه همچین حکمی داره برام خیلی وقته می خونمت ولی حالشو نداشتم نظر بنویسم!خواستم اظهار ادبی کرده باشم...
وقتی میبینم بعضیها با وجود دغدغه ها یادشونه بیشتر لذت میبرم. چرا هر وقت با خودمون قرار میذاشتیم که این آخریش باشه همون تلخ در میومد و با 10 تا بادوم شیرین بعدش هم تلخیش نمیرفت؟و یا باز تو اون 10 تا هم که محض عوض شدن مزه ی دهن میخوردیم یکی تلخ در میومد.
و اون سورپرایز وقتی تکمیل می شد که بادومش مزه زهرمار میداد!!!!
پاسخ دادنحذفیکی دیگه از بهتریناش این بود که یکی به صورت خود جوش و مردمی بیاد بگه تو مکال منو ببین من مال تورو
پاسخ دادنحذفآی گفتی...........
پاسخ دادنحذفبرای من که انگار برعکس بود: با امیدِ بادوم میذاشتیش تو دهنت، و وقتی گندش در مییومد، هم حالت گرفته میشد، هم مجبور بودی تخمه و پوست و گند و امید رو با هم ببلعی.
پاسخ دادنحذفبچههای جنگزده.
به ولاگت می خوره سرت شلوغ باشه ... به کامنتات نه
پاسخ دادنحذفولی برای من خاطره بد حساب میشه چون از بادوم بدم میاد. با اجازه لینکتون میکنم
پاسخ دادنحذفبتر از این نبود که تخمه ی اخر تلخ ترین شان باشد
پاسخ دادنحذفهمیشه یکی از شیرین ها را کنار می گذاشتم تا اخر بخورم
ضد حال این اتفاق تلخ بودن بادام بود
ياد يه فيلم جنگي افتادم...از اين فيلما كه همش حاجي داره توش و اينا...
پاسخ دادنحذفتو چادر نشسته بودن داشتن كمكهاي رسيده به جبهه رو تقسيم مي كردن...
يه كيسه بادوم خام...يه يادداشت...
"ننه جون...بخور نوش جونت...ببخشيد اگه گوشه هاش كنده شده...يه ذره از هر كدوم خوردم كه يه موقع كام شما تلخ نشه..."
اینقدر مطالبت زیبا و دوست داشتنیه که اگه بخوایم نظر بدیم باید همیشه بگیم که "واقعا عالیه".
پاسخ دادنحذفاگه همیشه اینو بگیم، خیلی کلیشه ای و لوس میشه. برای همین اکثرا مواقع نظر نمیدیم.
اینو فقط در جواب کامنت "زنی که من باشم" نوشتم.
شاد و پیروز باشی.
بنده خدا ما که بچه جنگ نیستیم با همچین سعادتی تو { بیب } مون عروسی میشه !
پاسخ دادنحذفبعد ها به ما میگن بچه های رایحه خوش خدمتی
این بلاگر یه مشکل خیلی جدی داره! اونم این که نمیشه زیر هر کامنت بهش جواب داد، خلاصه که در خدمتیم
پاسخ دادنحذفآدم گول هم می خوره اینجوری بخوره
پاسخ دادنحذفسورپرایز؟؟؟!!!
پاسخ دادنحذفاِ؟ پس علاقه دارید به یهسری از کامنتها جواب هم بدین...من فکر میکردم که همچین علاقهای وجود نداره...خب کاری نداره که: هر اِن تا کامنت، یه کامنت طولانی تو بلاگ خودتون بنویسید و جوابهاتون رو به اونهایی که میخواید بدید. اینجوری مثلن:
پاسخ دادنحذفپاسخ کدئین به فلانی:
... / ... / ...
پاسخ کدئین به بهمانی:
... / ... / ...
خلاصه حیفه کسی باشید که به عکسالعملنشوندادن به کامنتها اعتقاد داره، ولی این لذت انگیزهبخش رو به مخاطبهاش نمیده.
@فربد
پاسخ دادنحذفآره، این کار خوبه ولی آخه بازم اونجوری که باید نمیشه
خیلی اهل قرص و دارو نیستم ولی کدئین قرص محبوبمه!بلاگت یه همچین حکمی داره برام خیلی وقته می خونمت ولی حالشو نداشتم نظر بنویسم!خواستم اظهار ادبی کرده باشم...
پاسخ دادنحذفیه حال دیگه هم که هنوز ادامه داره اینه که توی ظرف آجیل فندق و پستهی پوست کنده پیدا کنی.
پاسخ دادنحذفولی من پسته بیشتر تر دوست میدارم.چه تو آجیل باشه چه خام تازه درختشم دوست دارم.صمغ درختشم دوست دارم(سقز)
پاسخ دادنحذفاین که همین الان هم سورپرایز توپیه
پاسخ دادنحذفویلی با لیلی چنان نوشته قرص محبوبم انگار قرص شکلاته !!!
پاسخ دادنحذفچقدر حس خوبي بود منم خوشحال ميشدم وقتي به جاي تخمه بادوم بود من عاشق بادومم
پاسخ دادنحذفوقتی میبینم بعضیها با وجود دغدغه ها یادشونه بیشتر لذت میبرم.
پاسخ دادنحذفچرا هر وقت با خودمون قرار میذاشتیم که این آخریش باشه همون تلخ در میومد و با 10 تا بادوم شیرین بعدش هم تلخیش نمیرفت؟و یا باز تو اون 10 تا هم که محض عوض شدن مزه ی دهن میخوردیم یکی تلخ در میومد.
یا اینکه لقمه تو بزنی به کاسه ای که توش یه چیز سفیده و بفهمی ماست نیست بلکه خامه فرد اعلاست!
پاسخ دادنحذفوای هنوزم از یادآوری اون لحظه دلم یک جوری میشه چه خوشمزه بود
پاسخ دادنحذف