۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

357 - قصه‌های گود برای بچه‌های گود

یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیشکی نبود. دو تا دوست بودن، اسم یکیشون جمهوریت بود اون یکی اسلامیت. یه روز، این دو تا دوست قصه‌ی ما دعواشون شد و قهر کردن. یه کم که گذشت، جمهوریت رو کرد به اسلامیت و گفت:
- میای با هم آشتی کنیم؟
- آره که میام، آره که میام
- خودتو می‌خوای اصلاح کنی؟
- آره که می‌خوام، آره که می‌خوام
و بعدش... آشتی کردن

خب بچه‌ها، از این داستان آموزنده نتیجه می‌گیریم که جمهوریت و اسلامیت هیچ مشکلی با هم دیگه چی...؟ ندارن [آفرین] و می‌تونن در گفتمان قدرت، افق جدیدی رو در مقابله با ماتریالیسم تاریخی و بوژوازی مدرن مبتنی بر انگاره‌های خرافی بازار آزاد که در قالب پارادایم‌های پراگماتیستی هنوز ریشه‌های الحادی اگزیستانسیالیم دگراندیش رو به شکلی فرامتنی در هژمونی استعلایی فرا رخدادها به تصویر می‌کشن، به تصویر نکشن!

۷ نظر:

  1. چقدر شکل حرف های بعضی ها بود
    که مارو هم بچه فرض می کنن هم احمق

    قسمت این بود که اولین پیجی رو که مطلبش رو لینک می کنم شما باشین
    ممنونم

    پاسخحذف
  2. مسیح بر کوه زیتون۳۰ مرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۶:۱۶

    تو با این زبونی که داری چرا نمیری تو این سیستم اسلامی کار کنی یه کم با حرفات مردمو گول بزنی؟
    باحال بود.

    پاسخحذف
  3. مسیح درست میگه چرا نمیری؟

    پاسخحذف
  4. آقا اجازه ؟! چند بار از روش بنویسیم ؟ کلمه و ترکیب‌های تازه رو هم بنویسیم ؟

    پاسخحذف
  5. استدلال شما از لحاظ ماهیتی شباهت بسیاری به سوفسطا گری های لمپنیستی نخبگان آلمانی دهه پنجاه داره :-)

    پاسخحذف
  6. ”چرا تو همیشه سعی داری ارزش بالاترین دستآوردهای انقلاب اسلامی را با طبقه‌بندی‌های سکولارمنشانه‌ی برگرفته از مکتب‌های الحادی قرن بیستم، که بجای عقلانیت از روش آزمون و خطا برای کشف ایده‌های بنیادین یک نظامِ در واقع اتوپیایی که جدیدا در قالب‌های فریبنده پراگماتیستی و نسبی‌انگارانه کاپیتالیستی جلوه‌گر شده، استفاده میکنن، به تمسخر بگیری؟!“

    ...اینو مردِ در حالی که سینه‌بندِ زنه رو باز میکرد گفت!

    پاسخحذف

لطفا «ناشناس» نظر ندهید