کمتر میشنویم کسی بگوید: «ده سال پیش ورزش کردم، الان لازم نیست» یا «پارسال کلی کتاب خواندم، دیگر نمیخوانم». بعضی کارها تاریخمصرف ندارند؛ بهانهی انجامشان همیشه هست. اما از طرف دیگر، آدم بعضی کارها را دوست دارد چون یا نکرده است یا به قدر کافی نکرده است؛ مثلا، همخوابگی در صندلی عقب ماشین انتهای کوچهای تاریک، هیجان دارد و شاید آرزوی بعضیها باشد اما کاری نیست که برایش برنامهی دائمالعمر و مداوم داشته باشی. حالا جالب ماجرا آنجاست که همین کارهای تاریخمصرفدار میشود یکی از ملاکهای نزدیکی و دوری آدمها؛ مثلا، با فلانی احساس نزدیکی میکنم چون کارهای تاریخمصرفداری که کردهایم و دیگر از سرمان افتاده، شبیه به هم است، یا برعکس...
راس می گی، من داشتم تجربشو البته تو پارکینگ! ایشالا قسمت شه یه بار هم رو کاپوت تو جاده چالوس.
پاسخحذف