وقتی کسی میمیرد، نزدیکانش واکنشهای شدید و گاه عجیب نشان میدهند؛ غش میکنند، خودشان را میزنند؛ افسردگیهای طولانی و حاد میگیرند... . شاید گمان کنید این رفتارها از سر ناراحتیست (که هست) اما این همهی داستان نیست
واکنشها به مرگ عزیزان گاه بیش از حد، هیستریک و هیجانیست. وقتی پای صحبت آدمها مینشینید، میفهمید که در یک نقطه مشترک اند؛ همهی آنها مرگ را سرکوب کرده اند. در تمام سالهای زندگیشان، حتی یک لحظه به این واقعیت قطعی فکر نکرده اند که عزیزانشان روزی میمیرند. اگر هم فکر کرده باشند، به سرعت نادیدهاش گرفته اند. این سرکوب هم دلیل دارد. اول اینکه مرگ «حقیقت» دلهرهآوری است که خوشی و راحتی آدمها را میگیرد. به علاوه، آدمها از فکر کردن به مرگ پدر، مادر، فرزند، دوست یا شریک زندگیشان احساس گناه میکنند چون باور پیدا کرده اند که «اگر به مرگ کسی فکر کنی، انگار مرگش را آرزو کرده ای!» یا از این عجیبتر، «به هرچه فکر کنی، اتفاق میافتد!»
خلاصه این طور میشود که اغلب آدمها انکارناپذیرترین واقعهی زندگی را انکار میکنند و روزی تاوان سخت این انکار را میپردازند
واکنشها به مرگ عزیزان گاه بیش از حد، هیستریک و هیجانیست. وقتی پای صحبت آدمها مینشینید، میفهمید که در یک نقطه مشترک اند؛ همهی آنها مرگ را سرکوب کرده اند. در تمام سالهای زندگیشان، حتی یک لحظه به این واقعیت قطعی فکر نکرده اند که عزیزانشان روزی میمیرند. اگر هم فکر کرده باشند، به سرعت نادیدهاش گرفته اند. این سرکوب هم دلیل دارد. اول اینکه مرگ «حقیقت» دلهرهآوری است که خوشی و راحتی آدمها را میگیرد. به علاوه، آدمها از فکر کردن به مرگ پدر، مادر، فرزند، دوست یا شریک زندگیشان احساس گناه میکنند چون باور پیدا کرده اند که «اگر به مرگ کسی فکر کنی، انگار مرگش را آرزو کرده ای!» یا از این عجیبتر، «به هرچه فکر کنی، اتفاق میافتد!»
خلاصه این طور میشود که اغلب آدمها انکارناپذیرترین واقعهی زندگی را انکار میکنند و روزی تاوان سخت این انکار را میپردازند
you made my weekend
پاسخحذفاین که «اگه به اتفاقی فکر کنی، پیش میاد» به هر حال باوریه که بعضی ها دارند. دیدی میگند: نفوس بد نزن؟ این رو کِی ها به کار میبرند؟ چرا؟
پاسخحذف