در تایید «قوانین کیفری» دلایل زیادی میآورند: اصلاح جامعه، بازدارندگی از جرم و اینجور چیزها. توجیههای فلسفیتری هم وجود دارد؛ مثلا این که گرچه «کیفر» با هدف اصلاح و بازدارنگی از جرم اجرا میشود اما «فی نفسه» هم ارزش دارد چرا که قانون کیفری «تجسم مسئولیت فردی» است؛ «کیفر» ابزاری است برای عینیت بخشیدن به این که انسانها برای رفتارشان مسئولاند
با این همه، دربارهی این که قانون کیفری «چه هست» اختلاف نظر بسیار وجود دارد اما میتوان گفت قانون کیفری «چه نیست»: قانون کیفری برای هر چه که باشد، برای «انتقام» نیست. این جملهی منتسب به گاندی را شنیدهاید که «چشم در برابر چشم»، سرانجام، همهی جهان را کور میکند
دربارهی آمنه و مجید
با این همه، دربارهی این که قانون کیفری «چه هست» اختلاف نظر بسیار وجود دارد اما میتوان گفت قانون کیفری «چه نیست»: قانون کیفری برای هر چه که باشد، برای «انتقام» نیست. این جملهی منتسب به گاندی را شنیدهاید که «چشم در برابر چشم»، سرانجام، همهی جهان را کور میکند
دربارهی آمنه و مجید
در این زمینه، من و تو و گاندی و چند نفر دیگه، در اقلیت فوق العاده رقیقی قرار داریم
پاسخحذفاصلاح جامعه و مسئولیت فردی و غیره جامعه نگر و کلان محورند. اما انتقام فردی و شخصی ست. یعنی این که انتقام قرار است آن هدفهای کلان را محقق کند نافی این نیست که برای شخص خواستار قصاص (قربانی یا صاحب دم) جنبه ی انتقام جویی داشته باشد یا با هدف انتقام صورت بگیرد. اولی فلسفه ی عمل اجتماعی ست دومی منش و اخلاق فردی. از آن چه هست به این چه نیست نمی شود رسید
پاسخحذفنه نشنیده بودم!
پاسخحذف@حوا
پاسخحذفحواستان هست دارید از انتقام دفاع میکنید؟
به علاوه از کجای تاریخ به بعد انتقام تبدیل شده به امری فردی؟ جنگهای قومی و قبیلهای و نزاع کشورها اغلب یک انتقام جمعی است.
غیر از این حرفها، قانون مگر شخصی هم میشود؟ قانون مربوط به «حوزهی عمومی» است. انتخاب رنگ دیوارهای خانهتان تصمیم شخصی است نه احکام قضایی. خواهش میکنم تفکیک میان حوزه عمومی و خصوصی را جدی بگیرید. اگر قبول داشته باشید که قانون مربوط به «حوزهی خصوصی» هم میشود یعنی قبول کردهاید که حکومت در خصوصیترین امور زندگیتان هم دخالت کند!
با سپاس
طبعا خطاب به همایون:
پاسخحذفنخست این که در جمله ی دوم به جای «یعنی این که انتقام قرار است» باید می نوشته ام که «قصاص قرار است»
دیگر این که بحث من اصلا دفاع از انتقام نبوده؛ رد آن هم نبوده. مربوط به حسن و قبح فلان جهت گیری اخلاقی یا درستی و نادرستی قوانین کیفری هم نبوده. تنها به نوشته ی کدئین ایراد گرفته ام که مقدمه و تالی بحثش با هم جور نیستند. مربوط به دو حوزه ی متفاوتند.حرف شما هم همین است که قانون مربوط به حوزه ی عمومی ست.به علاوه (و نکته ی من اینجاست که)قانون برای کنترل اعمال وضع می شود نه انگیزه ها وانتقام، یک عمل نیست، انگیزه است.
انتقام به این معنا فردی ست و این که قانون شخصی ست را هم نمی دانم از کجای حرف من برداشت کرده اید
به بیان دیگر آن توجیه های نخست ناظر به قانون گذار است و این انگیزه ی آخر مربوط به شاکی و بنابراین منافاتی با هم ندارند
پاسخحذف@حوا
پاسخحذفما درباره ی نیت آدمها (در اینجا: انتقام) حرفی نمیتونیم بزنیم؛ یعنی، نمیتونیم بگیم که افراد با چه نیتی رفتار میکنن. ما میتونیم دربارهی رفتار آدمها حرف بزنیم ولی این به این معنی نیست که باید مفهومی مثل «نیت» رو کاملا کنار بذاریم و هیچ حرفی دربارهاش نزنیم. میتونیم صرفا یادآوری کنیم که اگر یک حکم کیفری بر مبنای «انتقام» صادر بشه، و اگر دستگاه قضایی به «انتقام» مجال و فرصت ظهور بده، منجر میشه به بازتولید خشونت. یعنی، ما نمیتونیم بگیم فلان حکم برای «انتقامگیری» صادر شده یا نه چون نیتها برای ما معلوم نیست اما میتونیم بگیم «اگر» حکمی بر مینای «انتقام» صادر بشه، باعث میشه چرخهی معیوب بازتولید خشونت تقویت بشه
پن: وقتی «شاکی» جای «قاضی» و «هیئت منصفه» را بگیرد، فاجعه به بار میاد. شاکی به هیچ عنوان حق صدور حکم ندارد پس اساسا «انتقامجویی» فرد شاکی هیچ ربطی به حکم ندارد (در کشور ما، وقتی اتهام اثبات شود، تصمیم شخص شاکی در تعیین نوع حکم دخیل است و این یعنی مجال دادن به انتقامجویی)
طبیعی ست که در هر محاکمه قربانی از مجرم که به او آسیب رسانده بیزار است و در صدد این که جرم را تلافی کند یا به تعبیر دیگر به او نشان دهد که آن جرم چه تاثیری در زندگی او گذاشته که همه ی اینها می شود انتقام.می خواهم بگویم انتقام یک حس طبیعی ست. جامعه این حسهای طبیعی را در جهتی مهار میکند که کمترین آسیب به منافع جمعی برسد.
پاسخحذفدر این مورد خاص، نوع غیر معمول قصاص حساسیت زا شد و قربانی اعلام کرد که انگیزه ی انتقام در او قوی تر از عفو است. حکم، بسیار عجیب و سبعانه است. در حد همان جرمی که مجرم مرتکب شده و پذیرفته. علاوه بر این که در آن احتمال این هست که شیوه ی قصاص باعث آسیبهاب جدی تر به مجرم و حتی مرگ او شود و طبیعی ست که حکم صادره نبود خِرد را در این سیستم قضایی نشان می دهد. اما آیا از طرف دیگر، در شرایطی فرضی که از این کمتر ناعادلانه باشد، با همان مقدماتی که در باب انتقام گفتم، صرف اینکه شاکی اعلام عمومی کند که از مجازات مجرم توسط قانون خوشحال است و از قضا موضوع هم رسانه ای شود نوعی کارتارسیس در خود ندارد؟
نمیخوام خیلی بحث رو کش بدم چون حرف اصلیم رو زدم. فقط یه نکته: کاتارسیس تا جایی که میدونم توی تراژدی معنی داره نه توی جنایت. «انتقام از جانی» بیشتر به «عادی شدن» جنایت کمک میکنه. از «انتقام» نمیشه «کلاس آموزشی» درست کرد
پاسخحذفمنظور من همین بود که آن اعلام عمومی و رسانه ای شدن و غیره، یک جور نمایش از این جریان است و این تزکیه می تواند نصیب تماشاگران شود، حتی مثلا از راه اعلام نفرت علیه جنایت/ خشونت/ انتقام.
پاسخحذفموضوع و منظر در این کامنتها دائم عوض شده. من به چشم گفت و گو بهش نگاه کردم
آره درسته، نفرت از جنایت و فریاد زدن این نفرت خوبه و لازم، اما این ربطی به «انتقام» و صدور حکم قضایی نداره. این نفرت نباید مبنای حکم قضایی بشه، حرف من از اول همین بود
پاسخحذفاین روزا با دلایل مسخره ای انتقام گرفتن رو توجیه میکنن و رواج میدن
پاسخحذفخونخواری تو مردم مثل مرده پرستی رایج شده