ای فرزند! بدان کافت عشق، بیوفایی دلدار و بدی کردار و نبود تفاهم و شروع تهاجم و بیپولی عاشق بدبخت و آمدن رقیب سرسخت نیست. آن است آفت عشق که یک روز، چون از موال به در آمد معشوق، مجبور شوی دماغت سفت بگیری
آری .. ما نیز می پنداشتیم از چنان موجود زیبا و لطیفی ، لاجرم انگبین و گلاب و مُشک خارج می شود .. فکر آنجا را نکرده بودیم که دفتر سالها عاشقی در گرو گـــوزی بیش نیست ..
الا ای هدهد قندی، چه آمد بر سرت، گندی؟ که از هر بام و هر منزل، نفیر باد می بندی؟ گهی نالان گهی سوزان، گهی از مرقد یاران نمی دانم چه سر داری که چفت بر در نمی بندی
آری ..
پاسخحذفما نیز می پنداشتیم از چنان موجود زیبا و لطیفی ، لاجرم انگبین و گلاب و مُشک خارج می شود ..
فکر آنجا را نکرده بودیم که دفتر سالها عاشقی در گرو گـــوزی بیش نیست ..
الا ای هدهد قندی، چه آمد بر سرت، گندی؟
پاسخحذفکه از هر بام و هر منزل، نفیر باد می بندی؟
گهی نالان گهی سوزان، گهی از مرقد یاران
نمی دانم چه سر داری که چفت بر در نمی بندی
نیک بنبشتی ای شیخ.
پاسخحذف