ماجرا از آنجا شروع شد که بالاخره به صرافت افتادم پولهایم را روی هم بگذارم و یکی از این گوشیهای باهوش! بخرم اما نمیدانستم دنیایشان دست کیست. راه افتادم توی چندتا از این سایتهای فارسی. داشتم مطالب کاربران و صاحبان سایتها را میخواندم که ناگهان با طوفان «هست»ها مواجه شدم. آنقدر از این «هست»ها دیدم که گوشی خریدن یادم رفت و به خودم که آمدم، دیدم دارم این یادداشت را مینویسم. این جملهها فقط مشتی نمونهی خروارها خروار است:
- تنها ایرادش میشه گفت دوربین و صفحهنمایش گوشی «هست».
- کیفیت صفحهی لمسی قابلقبول «هست» و کیفیت نمایش هم بااینکه تراکم بالایی نداره، خوب «هست».
- کار باهاش راحت «هست»، قیمت خوبی داره و باتریش به نظرم از نقاط قوتش «هست».
- اندازهی صفحه به نظرم کاملا مناسب «هست».
- من تو کیفیت صفحهنمایش شک داشتم اما اصلاً شک نکنین، خیلی خوب «هست».
- برای من نهتنها مشکل نداره که خیلی عالی و خیلی حساس «هست».
- تنها مشکلی که من باهاش مواجه شدم صدای اسپیکرش «هست».
- درسته پلاستیکی «هست» ولی واقعا پلاستیک مرغوب و خوبی «هست».
و این یکی هم فقط به «هست» راضی نشده:
- یک نکتهی منفی دیگه پردازندهی این گوشی «هست» که پرمصرف «میباشد».
لحن تمام این جملهها محاورهای است، اما نحوهی استفاده از «هست» نه محاورهای است، نه رسمی؛ ظاهراً شیوهای نوین و غریب است در «نوشتار محاورهای»، البته شیوهای از محاوره که هیچ بنیبشری به آن محاوره نمیکند.
جالب اینجاست که، در همین مثالها و بسیاری نمونههای دیگر، آدمها «اغلب» همانطوری مینویسند که حرف میزنند، مثلاً «ندارد» را مینویسند «نداره» یا «میشود» را مینویسند «میشه» و بهراحتی «های غیرملفوظ» را به نوشتار محاورهای وارد میکنند اما وقتی میخواهند «است» را محاورهای کنند، ناگهان حرف زدن خودشان یادشان میرود؛ بهجای اینکه بنویسند «قیمتش خوبه»، مینویسند «قیمتش خوب هست». این شیوهی غریب حتی دامنگیر بعضی بچههای اهلنوشتن هم شده. در تمام نمونههایی که بالاتر خواندید، میشد «هست» یا «میباشد» را برداشت و «ـه» جایش گذاشت (این قاعده «اغلب» صادق است).
شاید ریشهی پیدایش این «نوشتار محاورهای» یکی این باشد که «هست»، مخصوصاً صورتهای تصریفشدهاش، مثل «هستم»، در محاوره کاربرد دارد اما «است» تصریف نمیشود و در محاورهی امروز هم بهکار نمیرود؛ مثلاً در گفتار و نوشتار رسمی میگوییم:
اینجا ایران است. ساعت سه است.
ولی در محاوره میگوییم:
اینجا ایرانه. ساعت سهئه.
همین «ـه» و «ئه» مایهی بدبختی شده؛ آدمها از نوشتن «ـه» یا «ئه» میترسند یا بهنظرشان عجیب میآید. وقتی خود کلمه هم به های غیرملفوظ ختم شود که واویلا؛ مردم میگویند «ساعت سهئه» اما خجالت میکشند بنویسند «ساعت سهئه». ظاهراً برای ما آنقدر فاصلهی محاوره و نوشتار زیاد شده و در نظام آموزشیمان آنقدر محاورهای نوشتن مهجور مانده که دیگر میترسیم زبان محاورهمان را همانطور که هست بنویسیم.
پانوشت: اصلاً دربارهی غلط یا درست بودن کاربرد «هست» بهجای «است» حرف نمیزنیم چون، در خیلی موارد، «هست» بهدرستی جای «است» مینشیند و کارکرد ویژه دارد. البته «است» و «هست» شبیهاند ولی یکی نیستند زیرا «است» همیشه فعل ربطی است اما «هست» گاهی کارکرد فعل ربطی دارد و گاهی ندارد. اما فعلاً اینها اهمیتی ندارد؛ فعلاً فقط حرف این است که وقتی بیتکلف و محاورهای مینویسید، لطفاً حرف زدن خودتان یادتان نرود.
وقتی حرف ميزنن هم ديگه الآن همين بدبختيه. با يه آقایی هفتگی مصاحبه ميکنم که مشکلش دقيقاً همينه، هی ميگه اسم فلان چيز اين هست. فلان چيز فلان جا هست.
پاسخحذفاز هستش حرفی نميزنم که الآن سرم درد ميگيره.
البته اينم بگم که دست کم در لهجهء تهرانی اگه کلمه به ه ختم بشه به جای است، س ميذارن. مثلاً ميگن ساعت سهس، نه سهئه.
پاسخحذفیه چیز دیگه که خیلی همیشه توجه منو جلب میکنه استفاده از «ـه» تو جاهاییه که باید دو کلمه با کسره به هم وصل شن! مثل «کتابه خوب»! البته برعکسش هم اتفاق میوفته، جایی که باید «ـه» استفاده شه (به معنیِ «است») یا کلا بیخیال میشن هیچی نمیذارن یا کسره میذارن: «این کتاب خوب»!
پاسخحذفعالی بود!
پاسخحذفدر ضمن من هم به همون موردی که فیاسکو اشاره کردن خیلی اعتراض دارم، اما به نظر میرسه به طرز عجیبی داره رواج پیدا میکنه.
يكي از مشكلات نوشتاري و محاوره نويسي در افغانستان اين است كه محاوره و معيار تعريف درستي نميشود سيستم آموزشي ضعيف تر از آن است كه به نگارش درست بپردازد. فقط طوري با سواد ميكند دانش آموز را دست و پا شكسته. براي مثال: خيلي جدي مقاله مينويسد اما كسره ي ربط را همان طور كه در محاوره اي ميگويد، مينويسدو كتابي خوب در حالي كه منظورش كتاب خوب استو صدها مورد ديگر.
پاسخحذف